کد مطلب:254001 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251

رفع شبهه های دینی
افزون بر شبهه های خرد و كلانی كه از سوی دانشمندان مزدور و فرقه های مرجع آن دوران در حوزه دین مطرح می شد، كشمكش های بزرگ بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایی اسلام، هر از چند گاهی رخ می نمود كه دامنه فتنه انگیزی آن، اندیشه قشر گسترده ای از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر می گرفت. یكی از بزرگ ترین این فتنه جویی ها، موضوع مخلوق بودن قرآن بود كه مدت ها اندیشه مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود و چه بسیار انسان هایی كه به جهت عقیده به آن، جان خود را از دست دادند! خلفای عباسی با مطرح ساختن این پرسش و نیافتن پاسخ دلخواه خود، مخالفان شان را به شدت سركوب می كردند. از این دسته «احمد بن نصر خزاعی» را می توان نام برد كه از مخالفان دولت عباسی بود و یك بار هم نقشه قتل واثق، خلیفه عباسی را كشید، ولی نافرجام ماند. خلیفه نیز برای از میان برداشتن او با طرح این پرسش كه آیا قرآن مخلوق است یا نه، برنامه سركوب او را آغاز كرد و پس از بیان پرسش های گوناگون در این زمینه و دیگر مسائل اعتقادی، بهانه ای برای قتل وی به چنگ آورد و او را از میان برداشت. [1] واثق، احمد بن نصر را كه معتقد به خلق قرآن نبود، دست بسته از بغداد به سامرا آورد و از او درباره خلق قرآن پرسید. هنگامی كه از عقیده او آگاهی یافت، گردن او را زد و دستور داد سرش را در بغداد و بدنش را در سامرا آویزان كنند و برگه ای به گوش او آویختند كه بر آن نوشته شده بود: «این سر احمد بن نصر است كه معتقد به خلق قرآن و نفی تشبیه خداوند نیست!» [2] .

معتزله كه گرایشی افراطی به عقل دارند، قرآن كریم را حادث و مخلوق می دانستند و آن را از صفات باری تعالی می شمردند، ولی در برابر آنها، اشاعره به مخالفت برخاسته و قرآن را قدیم و غیرمخلوق دانستند. جرقه های این كشمكش كه برخاسته از نظریه جبر یا تفویض بود، از اواخر حكومت امویان آغاز گردید و با پیدایش این دو مكتب كلامی در عصر عباسیان به اوج خود رسید. تا پیش از مأمون، حكمرانان عباسی گرایش شدید و تعصب بسیاری بر نظر اشاعره و جبرگرایی داشتند و معتزلیان را به شدت شكنجه و سركوب می كردند. با به حكومت رسیدن مأمون، ورق برگشت و مخالفان معتزله و نظریه خلق قرآن با حربه های گوناگون از صحنه روزگار پاك می شدند! پس از مأمون نیز خلفای عباسی از او پیروی كردند و كسانی را كه به عقاید معتزله پایبند نبودند، شكنجه می كردند یا از میان برمی داشتند.

هنگامی كه متوكل به حكومت دست یافت، دوباره به عقاید اشاعره پیوست و این بار قربانیان این ماجرا، معتزلیان بودند! در گیر و دار این آشوب زدگی های اعتقادی، امام هادی علیه السلام پیشوای اندیشه اسلامی، وارد عرصه شد و با بدعت شمردن این بحث ها، خط سیر مكتب ناب اسلامی را برای پیروان خود ترسیم كرد. ایشان برای تنویر اذهان پیروان خود در بغداد نوشت:

«به نام خداوند بخشایشگر مهرورز. پروردگار ما را از فتنه های این روزگار در پناه دارد كه در این صورت بزرگ ترین مرحمت را در برابر ما به انجام رسانیده است كه در غیر آن، چیزی جز نابودی و بدبختی دستاورد كسی نخواهد شد. نظر من درباره جدالی كه بر سر [مخلوق بودن یا نبودن] قرآن در گرفته، این است كه آن بدعتی بیش نیست كه در گناه این بدعت پرسش كننده و پاسخ دهنده، هر دو یكسانند؛ چرا كه برای پرسش كننده سودی در بر نخواهد داشت [و به واقع آن دست نمی یابد] و برای پاسخ دهنده نیز جز رنجی ناشی از طرح موضوعی كه از فهم و درك او خارج است، باقی نخواهد ماند. همانا خالقی جز خدا وجود ندارد و جز او، همه آفریدگانش هستند. قرآن نیز كلام خداوند بزرگ است. پس از پیش خودتان بر آن نامی قرار ندهید كه از گمراهان خواهید بود و خداوند شما و ما را در شمار افراد این آیه قرار دهد كه فرمود: آنان كسانی هستند كه در نهان از خدای خویش می ترسند و از روز جزا سخت در وحشتند». [3] .

و این گونه شیعیان را از آشفتگی فكری بیرون آوردند. [4] این پرسش پیش تر نیز از امامان پرسیده شده بود كه از امام رضا علیه السلام پرسیدند و امام قاطعانه پاسخ داد: «قرآن كلام خداست، همین و بس!» [5] بدین ترتیب، امام با تبیین موضعی اصولی و روشنگرانه در این بحث، شیعیان را از كاوش در این گونه بحث و جدل هایی كه ثمره ای در بر ندارد، بر حذر داشته و نظر خود را بیان كرده اند.


[1] محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، بيروت، روائع التراث العربي، بي تا، ج 9، ص 134.

[2] جلال الدين السيوطي، تاريخ الخلفاء، بيروت، دار القلم، چاپ اول، 1406 ق، ص 384؛ تاريخ طبري، ج 9، ص134.

[3] انبياء، 49.

[4] التوحيد، ص 223.

[5] همان.